نگاهي دوباره به بيماريهاي اعصاب و روان» در گفتگو با دکتر احمد جليلي، رييس انجمن روانپزشکان ايران
دکتر حسين رضاعي نخستين روانپزشک کشورمان بود که براي تعريف بيماريهاي رواني به درستي از واژه «بيماري دماغي» استفاده کرد. اين واژه برگرفته از طب سينايي بود و مشخص ميکرد با مشکلي در مغز سروکار داريم.» اينها را دکتر احمد جليلي، روانپزشک و رييس انجمن روانپزشکان ايران ميگويد که درباره غلط مصطلحي موسوم به «بيماري روحي رواني» نقطهنظرهاي جالبي دارد.
آقاي دکتر! آيا بيماري روحي رواني همان بيماري عصبي است؟
در روانپزشکي چيزي به نام بيماري روحي وجود ندارد و ما در روانپزشکي با روان سروکار داريم که در واقع به فعاليت مغز گفته ميشود. همانطور که ديدن، فعاليت چشم است، بروز اشکالاتي در ساختار مغز انسان نيز ميتواند ايجاد بيماري رواني کند. اصولا اشتباه رايجي است که گاهي مساله روح را با مساله روانپزشکي مخلوط ميکنند و از واژههاي بيماري روحي رواني استفاده ميکنند. روانپزشکي شاخهاي از علم پزشکي است که با تشخيص و درمان و پيشگيري از بيماريهاي رواني سر و کار دارد و درباره مسايل و موضوعاتي بحث ميکند که قابل تجربه و قابل بررسي و پژوهش هستند. در حقيقت روانپزشکي ظرف کوچکي است متناسب با مظروف؛ ظرفي که مسايل پزشکي و روانپزشکي در آن جا ميگيرد.
و معني روح؟
روح، مسالهاي فلسفي و ديني است و از آنجا که روح موضوعي نيست که بتوانيم درباره آن پژوهش کنيم و يا آمار بگيريم، در تعريف روانپزشکي نميگنجد. در حقيقت همانطور که ميدانيد، روح بحث گستردهاي است که در اين ظروف کوچک نميگنجد و هيچ ضرورتي ندارد با پيش داوري و علايق خودمان بخواهيم بحث کنيم. با توجه به استواري واژه روح بايد گفت موضوع روح نوعي موضوع فلسفي، اعتقادي و ايدئولوژيک است و بايد از مطرح کردن آن در سطح مسايل روان خودداري کنيم.
از لحاظ علمي چه تفاوتي ميان روح و روان وجود دارد؟
مباحث روان موضوعات علمي نيستند و لاجرم تغييرپذيرند و هر زمان بر اساس يافتههاي جديدتر تغيير ميکنند اما موضوعات ايدئولوژيک تغييرناپذيرند.
استفاده از عبارت روحي رواني چه مشکلاتي به بار ميآورد؟
با اين نامگذاري اذهان را از حيطه پزشکي و مسايل ملموس خارج ميکنيم و در حقيقت قدمي برخلاف انگزدايي از بيماران برميداريم. همانطور که ميدانيد، روانپزشکي و روانشناسي در حيطه تجربي بر مبناي يافتهها، هر روز دستاوردهاي تازهاي پيدا ميکنند که در خدمت درمان بيماران و پيشگيري از بيماريهاي رواني قرار ميگيرد در حالي که اگر بگوييم بيماري روحي، اين توانايي از دست ميرود و راه براي ورود احضار ارواح، آيينهبيني و جنگيري باز ميشود.
اما عبارت روحي رواني نه تنها در ميان آحاد جامعه بلکه ميان فرهيختگان نيز گفته ميشود.
بله. به نکته مهمي اشاره کرديد. اين اشتباه حتي در رسانهها و راديو و تلويزيون نيز از طريق خواص و حتي همکاران پزشکمان نيز به کار ميرود. اما باز هم تاکيد ميکنم که بيماريهاي رواني هيچ تفاوتي با بيماريهاي قلبي يا بيماريهاي دستگاه گوارش ندارند.
آيا تاکنون تحقيق کردهايد چرا اين واژهها در کشور ما در کنار يکديگر استفاده شده است؟
در ادبيات کشور ما روح و روان در برخي موارد به طور جداگانه و در برخي موارد به جاي يکديگر استفاده شده است. در ادبيات ما کلمه روان هم به معناي روندگي، روان بودن و هم به معناي روح و هم به معناي جان به کار رفته است. اما در عالم ادبيات اين موضوع چندان عجيب نيست. زيرا ادبا هميشه با کلمات و ايهام و اشاره بازي کردهاند. البته باز هم تاکيد ميکنم که قابل تجربه بودن علم پزشکي نفيکننده روح و مسايل مربوط به آن نيست و موضوعات روحي نيز بايد در جاي خود پيگيري شود.
سابقه تجانس بيماري روحي رواني به چه سالي برميگردد؟
نخستينباري که واژه بيماري رواني با بيماري روحي قرين شد، قرون وسطي بود که عده زيادي به وسيله حکام قرون وسطي به اين تصور که ارواح خبيثه در بدن آنها حلول کرده است، به قتلگاه سپرده شدند. حالا اين مطلب را مقايسه کنيد با کشورمان در دوران ابوعليسيناي فيلسوف که ديد عضوي و ارگانيک به موضوع روان داشت و به گمراهي نرفت. ايشان در جلد سوم کتاب قانون ترجمه شرفکندي اشاره ميکند که دسته کوچکي از بيماران رواني علايمي بروز ميدهند که اين مشکلات به اختلالاتي در مغز آنها مربوط است. عامه مردم از بيماري رواني فقط روانپريشها را در ذهن تصور ميکنند و بشر قديم وقتي با اين افراد روبهرو ميشد، تصور ميکرد با موضوعاتي ماوراءالطبيعه روبهرو شده است، به همين دليل بيماران رواني را شکنجه ميکردند.
در حالي که اغلب بيماران رواني مشکلات اضطرابي و افسردگي دارند!
ولي تقريبا تمام اين بيماران به يک چوب رانده ميشوند و اين امر ناشي از نگرش اشتباه جامعه است.
چگونه ميتوانيم اين باورهاي غلط را تصحيح کنيم؟
آموزش مناسب به گروههاي هدف ميتواند اين باورها را تغيير دهد. بهعنوان مثال شما در نشريهتان ميتوانيد روي جامعه تاثير بگذاريد و استادان دانشگاه روي دانشجويانشان.
چند درصد از بيماريهاي رواني تظاهرات جسمي دارند؟
اغلب بيماريهاي رواني تظاهرات جسمي دارند يعني برعکس تصور مردم که فکر ميکنند هيچ علامت رواني ندارند، امروزه اغلب افرادي که دچار اضطراب و افسردگي هستند، با علايم جسماني به پزشکان مراجعه ميکنند و حتي ممکن است برخي از اين بيماران به درستي تشخيص داده نشوند بنابراين باز تاکيد ميکنم که بيماري رواني عين بيماري جسمي است.
بنابراين بسياري از افراد که از سردرد، درد قلبي، مشکلات گوارشي و کمردرد رنج ميبرند، پيش از اينکه به متخصص مربوطه نياز داشته باشند، به روانپزشک نيازمندند؟
بله. متاسفانه برخي همکاران پزشک ما از برهان خلف استفاده ميکنند و پس از اينکه به تشخيص درستي نرسيدند، بيماران را به روانپزشکان ارجاع ميدهند.
اين در حالي است که کتاب علامتشناسي بيماريهاي رواني قطورتر از ساير بيماريهاي جسمي است زيرا شکايتهايي در اين کتاب مطرح است که در ساير بيماريها مشاهده نميشود. براي مثال، بيماري را در نظر بگيريد که ادعا ميکند مغز استخوان بازويش درد ميکند.
البته عکس اين مطلب نيز وجود دارد که برخي پزشکان همه بيماريها را ناشي از اختلالات مغزي و روان ميدانند!
بله. فردي که سرش درد ميکند و پزشک از او سوال ميکند که چطور به اين سردرد مبتلا شدهايد، ميگويد از هنگامي که دوستم فوت کرد، اين اتفاق افتاد، در حالي که ممکن است به يک تومور مغزي مبتلا شده باشد اما تشخيص اين بيمار سردرد عصبي گذاشته شود بنابراين در يک کلام معتقدم انسان را بايد بهطور کلي نگاه کرد. يعني اينکه جسم از روان جدا نيست و همانطور که فردي را معاينه جسماني ميکنيم از لحاظ رواني نيز بايد مورد معاينه قرار دهيم.
منبع: http://www.salamat.com
ae
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}